ایلیاد و اودیسه


بسم الله الرحمن الرحیم

ایلیاد و اودیسه

 

ادبیات یونان باستان را تنها با آثار حماسی هومر،شاعر نابینایی که در قرن هفتم و هشتم پیش از میلادی می زیست بررسی میکنند.

هومر در عین اینکه نابینا بود توانست سپیده دم تاریخ حیات یونان را در دو اثر ماندگار خود به نام های ایلیاد و اودیسه چنان ترسیم کند که تا به امروز تازه و شاداب بماند.

 

موضوع ایلیاد و اودیسه:

 

داستان ایلیاد به دوران شگفتی ((می سن)) و برتری آن دوران مربوط می شود و موضوع آن لشگر کشی ((آگاممنون)) پادشاه مقتدر ((می سن)) به تروا است.

اودیسه نیز رمان صلح و بازگشت قهرمانان را از جنگ تروا نشان می دهد.

ایلیاد و اودیسه هومر که قدمت آن حدود هشتصد سال پیش از میلاد می رسد.ایلیاد بر 24 بخش(سرود)است و موضوع جنگ مردم یونان با تروا (شهری بوده در آسیای صغیر یا ترکیه امروز)که 10 سال طول کشید.

 

خلاصه ای از داستان ایلیاد:

 

 

 

پادشاه تروا موسوم به پریام پنجاه پسر داشت که در بین آنها هکتور به دلیری و پاریس به زیبایی معروف بودند.

چون پیشگویان گفته بودند که وجود پاریس برای پدر بدشگون خواهد بود،به دستور پدر او را در کوهستانی رها کردند.پاریس بزرگ شد و به کار چوپانی پرداخت.سرانجام گذر پاریس به اسپارت افتاد و در آنجا هلن،زن زیبای منلاس پادشاه اسپارت را در غیاب او دزدید و به تروا گریخت.آگا ممنون برادر منلاس تصمیم گرفت با کمک بزرگان دیگر،هلن را باز گردانند.کشتی ها و مردان بسیاری تحت فرماندهی بزرگانی چون اولیس و آشیل به جانب تروا روانه شدند.

 

آتنهاز الهگان مخالف با مردم تروا به یونانیان می آموزد که اسب چوبین بزرگی بسازند و پهلوانانی چون اولیس و منلاس در داخل آن پنهان شوند.

یونانیان چنین میکنند و سپس خیمه های خود را آتش زده سوار کشتی می شوند.اهالی تروا فریب میخورند و گمان می کنند که یونانیان به کلی رفته اند.برآنند تا اسب چوبین به جا مانده را به شهر ببرند.

مردم اسب چوبین را به داخل شهر میبرند.شب بعد که جشن پیروزی گرفته و مست کرده اند،پهلوانان یونانی از شکم اسب بیرون آمده و دروازه شهر را می گشایند.

یونانیان که در پشت جزیره پنهان شده اند وارد شهر می شودن.مردان تروا را میکشند و زنان بین خود تقسیم می کنند.سرانجام منلاس به هان دست می یابد،اورا به اسپارت می برند و از آن پس او را الهه ای میپندارند.

 

 

اودیسه:

 

ماجرا های(اولیس) در راه بازگشت از جنگهای تروا به سرزمین مادریش ایتاکا است.

یکی از داستانها این است که اولیس به جزیره غولان یک چشم که چشمی در وسط پیشانی داشتند،رسید.اولیس با یاران خود در آنجا فرود آمد و به غار غولان رفت.غول دو تن از یاران اولیس را خورد و از غار خارج شد.شب چون غول باز گشت اولیس به او شراب داد و غول مست شد و به خواب رفت. اولیس با میخی داغ غول را کور کرد.غول بر در غار نشست تا مانع خروج آنان شود،اولیس و همراهان خود را در زیر شکم گوسفندان پنهان ساختند و از غار بیرون آمدند سپس به جزیره خدای باد ها رسیدند و ...



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: